بگذار از خاطراتم بگویم... از هوای آغوش تو و تک تک روزهای پر از روزمرگی ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیای این روزای ما» ثبت شده است

کلاه گیس های مقدس و مردمان با ادب

اصولا مردمان جوگیر و عجیب غریبی هستیم.. اصولاتر هم توهم توطئه داریم.. 

اخلاق مردم به حدی تند و غیر قابل باور شده که آدم بیشتر از این که یاد یک اجتماع انسانی بیفته, یاد گله گرگ میفته که در حال دریدن همن.. (البته جا داره که بگم که گرگ ها هم اینطور به جون هم نمیفتن..)

یکی یه حرفی می زنه, یه جماعتی سرازیر میشن و زیباترین الفاظ ممکن رو نثارش می کنن.. یه عده در حمایت از اون آدم اولی میان, گروه اول رو گل بارون می کنن... یه عده این وسط فحش های جدید یاد می گیرن.. یه عده هم این وسط از کار و زندگی ساقط می شن..

هرگز نخواستم روی آدم ها ارزش گذاری کنم.. چون شدیدا معتقدم که هر کسی جنبه های مثبت و منفی داره و من کاره ای نیستم که بخوام در مورد این جنبه ها نظر بدم.. اما به همون شدت معتقدم آدم ها اشتباه می کنن.. و هر اشتباهی یه تاوان متناظری داره.. یه تاوان که متناسب با اشتباه انجام شده باشه.. و به شخصه تصور می کنم یه آدم هایی وجود دارن که وظیفشون اینه که جوگرفتگی مردم باعث حق و ناحق شدن نشه... که متاسفانه گویا اون آدم ها از خود مردم, جوگیرتر شدن این روزا..

قضیه فقط شعار دادن علی ضیا, شلوغ کردن و شکایت پرویز مظلومی, یا اجرای عموهای فیتیله ای نیست.. قضیه خیلی بزرگ تر از این حرف هاست..

این روزا کمی که بیکار می شم, یه سر به اینستاگرامم می زنم, و یکی از تفریحاتم خوندن کامنتای ملت همیشه در صحنه زیر پست آدم های معروفه.. گل فشانی هایی که فقط انسان رو به فکر فرو می بره و صرفا یاد یک سری انسان بدوی میندازه که برای ادامه ی حیات حتی حاضرن از گوشت همدیگه هم تغذیه کنن..

یه کم دقیق تر به وقایع نگاه کنید..

هر چند هفته یک بار, یک نفر میشه سوژه, ملت سرازیر میشن به صفحات اجتماعی.. به احدی از خانواده ی اون شخص و طرفدارانش رحم نمی کنن.. و طرفداران مذکور هم خوب از خجالت مخالفا در میان..

عادت کردیم که برای هر چیز کوچیک و بزرگی فحش بدیم.. 

عادت کردیم همه رو مقصر بدونیم و قاضی باشیم..

عادت کردیم که بتونیم آدم ها رو از کار بی کار کنیم.. چون در کمال تعجب این حق به ما داده میشه..

پس به دنبال تمدن, احقاق حقوق از دست رفته, یک جامعه ی ایده آل, داریوش و کوروش و هخامنشیان, جهان اولی شدن و این ها نباشیم.. لطفا تمام این اداهای روشن فکرانه رو بذاریم کنار, برگ به خودمون آویزون کنیم و فقط به هم فحش بدیم..

.

+ بلوطانه: طفلک بچه های امروز.. طفلک بچه های آینده ام.. طفلکی ها.. هیچ برنامه ای مناسب سنشون وجود نخواهد داشت.. همه ی برنامه های جلفی که برای بچه ها می سازن دلسرد کننده س.. شاید فقط می شد به همین عموهای فیتیله ای امیدوار بود که اون ها هم قربانی همون آدم های وظیفه شناس شدن! بیاین امشب راحت بخوابیم! ما باعث شدیم که دیگه هیچ کس بهمون توهین نکنه!!!

+بلوطانه : کاش به فکر ممنوع الکار کردن یه سری آدم هایی بودیم که حضورشون و وجودشون, صدمه ای جدی به جامعه می زنه...

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بلوط بانو

اگر مرد نیستی, لااقل آزاده باش..

به نگاه ماتش زل زدم. نگاهی که رنگش کدر شده بود. پلک هایش را بست. بو کشید. 

- حس می کنی؟

بو کشیدم. نگاهش را خیره به چشمانم دیدم. دستانش را گرفتم...

- بویی نمیاد که عزیزم..

احساس کردم چینی بند زده ای را از روی طاقچه به روی زمین انداخته ام. چیزی در نگاهش فرو ریخت. انگار یک نفر خودش را در چشمانش از درد مچاله کرد. 

- بوی عطرش..

می شکند. بغضش. سد اشک هایش. و دختر جوانی پیش چشمان من فرو می ریزد.

دستش را می گیرم و در دلتنگی هایی که سرسختانه پسشان می زند غرق می شوم. 

.

پسر ازدواج کرد. با یکی از دوستان دختر. رفت تا خوشبخت شود.. دختر ماند و دوستان مشترک فراوانشان و نگاه های معنی دار و خبرهایی که هر از گاهی از خوشبختی شان به گوشش می رسید و عکس هایی که نشانش می دادند و می شکست و می خندید و فرو می ریخت.

پسر ازدواج کرد و هر بار دختر خواست برود دنبال خوشبختی, یک نفر آمد این وسط و او را پرت کرد وسط یادهای پسر..

پسر ازدواج کرد و دختر ماند با شک و تردید..

با سوال های بی جواب..

با زندگی مسمومی که ثانیه هایش هم پر از بوی عاشقانه های دروغینی بود که او را زیر پای لحظه های نفس گیر له می کند..

.

پسر ازدواج کرد. با دوستی که از عاشقانه هایشان باخبر بود. 

دوست زنگ زد به دختر. گفت می خواهد از عمق ارتباط گذشته دختر و پسر مطمئن شود. دختر سکوت کرد. دوست از عاشقانه های جدی خودشان گفت و به دختر تهمت حسادت زد. 

تلفن که قطع شد, دختر بود و یک آه بزرگ..

یک آه که..

می تواند دنیا را بسوزاند..

.

+ بلوطانه: نیاید روزی که دل شکسته آه بکشد..

+ بلوطانه: اشتباه نکنید. همه مردان بی وفا نیستند. همه دخترها هم وفادار نیستند. کمی صبر.. این پست ها ادامه دار است..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بلوط بانو